اشاره. علی اسفندیاری در این نوشته، به ختم ارباب تالکین نشسته است. توضیحش، مثل خود نوشتههای تالکین، فانتزی است. خواندن متنش، به اندازهی بدرقه کردن ارباب تالکین تا گورستان ابدی است.
دومِ سپتامبرِ ۱۹۷۳ مصادف با ۱۱ شهریور ۱۳۵۲ «اینگونه آوردهاند که…» خیلی سال است تالکین مرده، اما همهی ما میدانیم او، ۳۰ آگوستِ ۲۰۱۸ آخرین کتابش را منتشر کرد و برای همیشه مُرد.
***
دیگر همهی دنیا میدانند ما فارسیخوانها برای خواندنِ اولین سِحرگونههای تالکین نزدیکِ پنجاه سال صبر کردهایم (از اولین انتشارِ رمانِ بلعندهی «اربابِ حلقهها» به زبانِ انگلیسی در سال ۱۹۵۴ تا بازگردانیِ قابلِ احترامِ رضا علیزاده در سال ۱۳۸۱). برای همین حقیقتاً هنوز نمیدانیم دنیای فانتزیبازها چه غوغاکدهای است. پس بحث را زودتر از آنچه انتظار دارید تمام میکنم. در ادبیات فانتزی تالکین مهمترین است و با بدبینانهترین نگاه یکی از مهمترینها. بیشتر از هشتاد سال از تشکیلِ انجمنِ دو نفرهی تالکین و سی.اس.لوئیس گذشته. سخت بشود این نظریه را رد کرد که فانتزیخوانها پس از «اربابِحلقهها»ی تالکین و «سرگذشتِ نارنیا»ی لوئیس، دهانشان مزه پیدا میکند و برایشان هر خواندنی آسان نیست. وقتی یک کشتیبلد واردِ گود میشود پیزوریها روی سکوها میمانند. کدام گود؟ کدام کشتی؟ بگذارید برایتان تعریف میکنم.
***
+ گفتم الآن کتابِ کتوکلفتتری برام میآوری.
– درست است که حجمِ عضلانی ندارد، اما در مورد اینکه همین الآن انجیل را در دست گرفتی مطمئن باش!
«سیلماریلیون» با آن اسمِ یک جوربهجوریاش نخستین توصیهی دوستِ فانتریخوانام بود و به معنایِ مصطلحِ کلمه همهچیز از آن شب شروع شد. یک کتاب بود در قطع جیبی با قدوقوارهی قرآنِ بدونِ ترجمهای که از کربلا آورده بودم. بی اغراق این یکی بیشتر نیاز به ترجمه داشت! سخت میشد روی غلتک افتاد. از اساس چغر و بد بدن بود! با این جملهی کوتاه شروع میشد:
«اِرو، آن یگانه!»
و بعد، یک عددِ ۱ میخورد بالای «اِرو» و حوالهات میکرد به تهِ کتاب. کتاب را از آخر باز کردم. یاللعجب! تازه متوجهاش شدم. این که همهاش اَعلام است! حسابِ کار دستم آمد و به ریتمِ آرامم قناعت کردم. خلاصه که شروعاش شروعِ خداپیغمبریای بود. در برخوردِ اول بهنظرم آمد تالکین باید یکتاپرست باشد. اما در ادامه متوجه شدم خیلی ناجور یکتاپرست است. یک کاتولیکِ هیئتبرو و پامنبری. فنّ روایتِ سیلماریلیون (عجلهنکنید! حداقل در پنج مرتبهی اول در تلفظش خطا خواهید داشت) جورِ عجیبغریبیاست، شگفتانگیز و حکیمانه است. راوی کیست؟ چرا خودش را به ما نشان نمیدهد؟ چرا اینجور با ما حرف میزند؟ فقط میفهمیم با آن «اینگونه آوردهاند که…»های سؤال برانگیزش خدا نیست؛ و همین نظریه کافیست تا مطمئن شوم سیلماریلیون انجیل نیست و دوست فانتزیخوانام در موردِ اطمینانی که به من داد اشتباه کرده. اما در عوض به نظرم در موردِ حجمِ عضلانیِ سیلماریلیون خیلی کملطفی کرد. تالکین دهها زبان خلق کرده تا جهاناش را از بیخ و بُن خلق کند. جهانی به اسمِ «آردا» و کتابِ مقدسی به نامِ سیلماریلیون. با اَبَرشَرهای گردنکلفت و اَبَرخیرهای جِگردار. هیچکس نمیداند چه در سرِ تالکین گذشت تا او بنا کرد به خلقِ جهانی که میانِ قصههای سترگاش، اربابِحلقهها مشقِ کودکانهای باشد.
***
ستوان تالکین سربازِ جنگ جهانی بود. دوستانش را گلوله و نارنجک کشته بود. برای خیالپردازی دنیای واقعی را ترجیح نمیداد و این نخستین جرقه بود. کاغذِ کاهی، قلم و جوهر، چای، پیپ، میزهای چوبی، لوئیس. اینها همهی آنچیزی بود که از تالکین یک خدای خیالباف میساخت. او زبانشناس بود و در آکسفورد کار میکرد. به تنهایی ۱۵ زبان ساخته بود. راستش را بخواهید خودش اینجور میگوید که حیف بود اینهمه زبان ساختم و آن را هیچجا بهکار نمیبردم. پس دنیایم را با همهی موجوداتِ یکسردوگوشاش خلق کردم و کلماتم را ریختم در حلقشان تا برایم بلبلزبانی کنند. اما همه میدانیم شهوتِ آفرینش، شهوتِ اصیلتری است و تالکین اگر حتی بلد نبود انگلیسی حرف بزند «سرزمینِ میانه» را با همهی پستیها و بلندیهایش مو به مو ساخته بود.
***
تالکین خیلی پیش از آنکه «اربابِ حلقهها» کتابِ هزارهی دوم نام بگیرد و با ۱۰۰ میلیون نسخه پس از «انجیل»ِ عیسی (ع) و «پرسشها»ی مائو تسه رهبرِ چین سومین پرتیراژِ دنیا شود، مُرد. پسرش کریستوفر تکهکاغذها را از مردهریگهای پدر بیرون کشید و فانتزیخوانها را چهل و پنج سالِ دیگر نیز پشتِ درب انتشاراتیها به صف نگاه داشت. کریستوفر بیش از ۱۰ اثرِ جدی و مهم پدرش را ویراست و منتشر کرد. سالِ ۲۰۱۷ که عاشقانهی بِرِن و لوتیـِن چاپ شد، کریستوفر گفت که دیگر بازی تمام شده و تالکین برای همیشه آرام خواهد گرفت. اما این پدر و پسرِ معتقد به جاودانگی در آخرین همکاریِ دوجانبهشان از دنیای فانی و باقی در هشتم شهریورماه، ۳۰ آگوست ۲۰۱۸ آخرین برادرِ تنیِ اربابِحلقهها را به نامِ «سقوطِ گوندولین» چاپ کردند.
بهرحال ظاهراً همهی نویسندهها میمیرند. حتی چغرترین و بد بدنترینِ آنها. حتی اگر شده ۵۰ سال پس از خاکسپاری. خداحافظ ارباب تالکینِ عزیز. خداحافظ آقای کریستوفر. سلام سرزمینِ میانه.
پینوشت:
- کتابهایِ چغر و بد بدن زیادِ دیگری در کتابخانه هستند. با خط و خشهای فراوانی روی سر و صورتشان که نمیمیرند و خودکشی نمیکنند. همهی کشتیبلدها را اینجا در کتابخانه به هم معرفی کنیم و به جانِ هم بیاندازیمشان و کِیف کنیم.
- لطفا آقای رضا علیزاده را پیدا کنید و یک جلد از «سقوط گوندولین» را بدهید دستش و خواهش کنید هرچه در دست دارد بگذارد زمین که این آخری از نانِ شب واجبتر است. ترجمههای آقای علیزاده خواندنیست.
چرا قبل از مرگش خودش داستاناشو چاپ نمیکرد؟!
چند کتاب در زمانِ حیاتِ خود تالکین چاپ شد. اما نوشتهها پراکنده و زیاد بود و تالکینِ پدر عمرش کفافِ گردآوری همهی نوشتههایش را نداد و زحمتاش را کریستوفر کشید.
راوی انجیل هم خدا نیست.