«با رأی سارا سالار، محمدحسن شهسواری و مهدی یزدانیخرم، رمان کوچه ابرهای گمشدهی کورش اسدی به جمع پنج رمان مرحلهی نهایی جایزهی احمد محمود راه نیافت.» شبی که «حسن محمودی» _روزنامهنگار و داستاننویس_ این خبر را در کانال متعلق به خودش _داستان ایرانی_ منتشر کرد، همهی کسانی که با سابقهی محافظهکاری حسن محمودی و اقتدارطلبی شهسواری و یزدانیخرم آشنایی داشتند، میدانستند که این پیام در کمتر از چند دقیقه از کانال شخصی حسن محمودی حذف خواهد شد. محمودی اما حرف تازهای را مخابره نکرده بود؛ خبر تأثیرگذاری شهسواری و یزدانیخرم بر روند جوایز ادبی برای داستاننویسان تکراری شده بود. محمودی هم در آن پیام بیش از آنکه دغدغهی کورش اسدی را داشته باشد، وجه کمیک قصه را به رخ کشیده بود. در ایران جایزهای به اسم شخصیتی به نام «احمد محمود» درحال برگزاری بود؛ نامی که مشهور است به داشتن گرایش چپ انقلابی. در همان حال داوری این جایزه را روزنامهنگارانی از اردوگاه راست بر عهده داشتند. پیام محمودی باید اینگونه خوانده میشد: در جایزهای که به نام احمد محمود در حال برگزاریست، اگر کتاب کورش اسدی شایستگی برگزیده شدن نداشته باشد، کدام کتاب و کدام نویسنده از چنین شایستگیای برخوردار است؟
پاسخ از قبل مشخص بود. این جایزه هیچ ربطی به احمد محمود نداشت. تنها بخت بد یا بخت خوش محمود، همزمانی سالروز تولدش با ایام برگزاری جایزهی جلال آلاحمد بود؛ چهارم دیماه. دقیقاً همان روزی که در سال ۱۳۹۵ اختتامیهی نهمین جایزهی جلال آلاحمد برگزار شده بود. به جای احمد محمود هر نویسندهی دیگری در آن روز به دنیا آمده یا از دنیا رفته بود، بهانهی برگزاری یک جایزه جور میشد. به نظر میرسید اگر همهچیز در وزارت ارشاد و بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان طبق برنامه پیش برود، پایتخت یک روز زمستانی احتمالاً سرد و آلوده اما داغ از حاشیه و جنجال را پیش رو خواهد داشت. یک روز و دو جایزهی داستانی با بسامد بالای نامهای «احمد» و «محمود». عناصر لازم برای تقابل موجود بود؛ جلال را بخاطر جایگاهش در گفتمان جمهوری اسلامی میشد مقابل احمد محمود قرارداد که با فرض اعتماد به روایت «عطاءالله مهاجرانی» از دیدار خصوصیاش با «آیتالله خامنهای»، به شدت از طرف او مورد طرد و طعن قرارگرفته بود. بدرفتاری با احمد محمود و رفتار توهینآمیز با او از سوی وزارت ارشاد عطاءالله مهاجرانی در جشنوارهی بیست سال ادبیات داستانی به پای مواضع رهبری انقلاب اسلامی در آن جلسه خصوصی نوشته شد. سکوت طرف دیگر قصه به معنای تأیید روایت مهاجرانی از رهبری قلمداد شد و این روایت از هر دو سو مورد توجه و استناد قرار گرفت.
این روایت بهترین بهانه برای ایجاد تقابل بود. ازنظر برگزارکنندگان جایزه، این تقابل سیاسی آنقدر غلیظ بود که بتواند مواضع و خط و ربطهای برگزارکنندگان و داوران آن را به محاق فراموشی و تعلیق ببرد. طرف مقابل واکنش نشان داد. مدیران بنیاد شعر و ادبیات داستانی ایرانیان در سالروز تولد احمد محمود بر سر مزار او در امامزاده طاهر کرج حاضر شدند. «شهریار عباسی»، دبیر علمی دهمین دورهی جایزهی جلال بر سر قبر احمد محمود متنخوانی کرد و مدیرعامل بنیاد و دبیر اجرایی با شعار «ما پای نویسندهی باشرف میایستیم» یادبود مراسم «دیدار با راوی زمین سوخته» را امضا کرد.
قصه به طرز عجیبی جذاب شده بود. هیچکدام از دو طرف ماجرا به لحاظ خاستگاه و پایگاه سیاسی و اجتماعی نسبتی با احمد محمود نداشتند. در این میان فلسفهی حرکت مجریان جایزهی جلال مشخص بود؛ تلاش برای دوری از حاشیههایی که برای دهمین دوره تدارک دیده شده بود. هدفی که به نظر میرسید با چنین برنامهای محقق شده است. طرف مقابل اما با یک پرسش مهم روبهرو بود؛ کسانی که جایزهی گلشیری را به تعطیلی کشاندند، با چه توجیه و عذری علم جایزهای جدید به نام احمد محمود را بلند کردهاند؟ جملهای که پیش از آنکه پرسش باشد، اتهامی بود که بررسیاش مرور سرگذشت جوایز ادبی از گلشیری تا احمد محمود را میطلبید.
ادامه دارد.
سایت الفیا انگار به آخر خط رسیده که آراز بارسقیان ارمنی شده است قلم به مزدش… واقعا خسته نشده این بشر از فحش دادن به این و آن و نمی دانم گردانندگان سایت الفیا آیا اصلا اطلاعی دارند از بازخورد نفرت انگیز مطالب اخیر این سایت بر اذهان عمومی و در کانال های تلگرامی؟
آقای صالحی! کلاهتان را بگذارید بالاتر لطفا که چه فاجعه ای زیر پوشش شما دارد اتفاق می افتد در صحنه ی ادبیات
بازخورد نفرت اتگیز اذهان عمومی؟!!!
واقعا این طور فکر می کنید؟
اذهان عمومی از باندبازی ها و قدرت طلبی های کثیف شهسواری و یزدانی خرم متنفر است. این را بدانید اگر نمی دانید.
کسانی که جایزهی گلشیری را به تعطیلی کشاندند، با چه توجیه و عذری علم جایزهای جدید به نام احمد محمود را بلند کردهاند؟
چه خوب که بالاخره کسی به خودش جرات نقد مافیای فرهنگی رو داد.