در واپسین روزهای تابستان۱۳۹۶، «بهاءالدین مرشدی»، یکی از منتقدان پایگاه نقد داستان در مراسم رونمایی از این پایگاه از یک «ترس» سخن گفت. « ترسی که در وجودمان هست و انگار تمامی ندارد.» مرشدی بر این باور بود که «ادبیات ما امروز ادبیات بیرنگ و بو و خاصیت شده است.» به نظر او یکی از دلایل این بیرنگی و بیبویی و بیخاصیتی این بود که :« نویسنده ما منتقد ماست و همان نویسنده هم روزنامهنگار است و همان نویسنده هم هزار جای دیگر است.» احتمالاً منظور مرشدی از هزار جای دیگر این بود که همان نویسنده بررس نشر است و همان نویسنده داور جایزههای ادبی است و همان نویسنده برندهی جوایز ادبی هم هست. مرشدی دلیل این پدیده را نیازهای اقتصادی نویسندگان میدانست. با اینحال بازخوانی تاریخ جایزهی نویسندگان و منتقدان مطبوعاتی خلاف این تحلیل را نشان میدهد.
در اولین دورهی این جایزه اتفاق بامزهای رخ میدهد. اتفاقی که بعدها «محمدحسن شهسواری» آن را در زمرهی افتخارات و رفتارهای خلاف عرف و قاعده اما موفق خود ذکر میکند. قاعده شکنی شهسواری مربوط به هیئتداوران جایزه است. جایزه در سال ۱۳۷۹ برگزار میشود. یکی از داوران «مهدی یزدانیخرم» است. مهدی که حالا داور جایزه منتقدان و نویسندگان مطبوعاتی است در آن دوره فقط ۲۱ سال سن دارد. بیهیچ کتاب داستانی منتشرشده. یزدانی خرم اولین کتاب داستانی خود را در سال ۱۳۸۴ منتشر میکند. به نظر میرسد یزدانی خرم از معدود روزنامهنگاران حرفهای است که به تصحیح و تکمیل اطلاعات صفحه ویکیپدیایش توجهی ندارد. با توجه به اینکه جایزه «واو» هیچ صفحهی رسمی در فضای مجازی ندارد اظهارنظر دقیق دربارهی این مطلب که آیا کتاب «به گزارش اداره هواشناسی فردا این خورشید لعنتی» برندهی این جایزه شده است یا نه دشوار است. در صفحهی ویکی مهدی یزدانیخرم ادعا شده که او برندهی جایزهی واو شده است. «آراز بارسقیان» دیگر نامزد این جایزه این ادعا را تأیید میکند. نشر ققنوس اما نه در صفحهی متعلق به این کتاب و نه بر روی جلد این کتاب نامی از این جایزه نبرده است . این میتواند به دلیل بیاعتباری این جایزه از دیدگاه ناشر باشد نه خدشه در تعلق جایزه به یزدانیخرم. او دیگر جایزهی ادبی خود را در سال ۱۳۹۲ دریافت میکند. از جایزهی «بوشهر» و از جایزهی «هفتاقلیم» برای کتاب «من منچستریونایتد را دوست دارم». مهدی ۲۱ ساله در سال ۱۳۷۹ به لطف محمدحسن شهسواری صاحب موقعیتی شده است که بعید است تا سالها بعد نصیب هیچ جوان ۲۱ سالهی دیگری شود. یزدانی خرم از آن سال در کشور جوایز ادبی تقاضای اقامت دائم میکند.
لطف محمدحسن شهسواری تنها شامل یزدانیخرم نیست. نفر دیگر «حسن محمودی» است. زادهی ۱۳۴۹ و داور سیسالهی اولین دورهی منتقدان و نویسندگان مطبوعاتی. وضع محمودی کمی بهتر از یزدانیخرم است. او دستکم یک کتاب داستانی منتشرشده در سال ۱۳۷۶ در کارنامهی خود دارد. «وقتی آهسته حرف میزنیم المیرا خواب است» مجموعه داستانهای کوتاه محمودی است. محمودی هم با همین یک کتاب اقامت دائم در کشور جوایز ادبی را به دست میآورد.
داور دیگر اولین دوره جایزه منتقدان و نویسندگان مطبوعاتی «پیمان اسماعیلی» است. متولد ۱۳۵۶٫ پیمان فقط دو سال از مهدی بزرگتر است. او هم بیکتاب داور اولین دوره جایزه منتقدان و نویسندگان مطبوعاتی شده است. او ده سال بعد هم داور همین جایزه است. سال ۱۳۸۹٫ دراین بین او جایزه منتقدان مطبوعات سال ۱۳۸۸ را از آن خود میکند. جایزهای که داورانش احمد غلامی، مهدی یزدانیخرم، محمدحسن شهسواری، حسن محمودی، یونس تراکمه و ایرانمهر هستند. چیزی شبیه به ترکیب هیئتداوران در دورهای که احمد غلامی برندهی جایزهی گلشیری میشود. هیئتداوران یازدهمین دورهی گلشیری عبارتاند از : علی خدایی، محمدحسن شهسواری و یونس تراکمه. احمد غلامی هم مثل یزدانیخرم و محمودی شهروند ثابت جایزهی منتقدان و نویسندگان مطبوعاتی است. او دبیر اجرایی این جایزه هم هست. احمد غلامی حرفهای زیادی دربارهی این جایزه دارد.
ادامه دارد.
یعنی فارس پیش شما رو سفید است در پرونده سازی…
واقعا میخره تر از این نمیشد نوست. چرا فلانی که کتاب نداشته توی “جایزه منتقدان و نویسندگان” داوری کرده؟ خب چون منتقد بوده، نه نویسنده! مثل این هست که بکی بیاد بگه آقای مسعود دیانی که جز گردآوری «اگر باران تو باشی» که آن هم یک مجموعه شعر از دیگران است کتابی نداره، چرا درباره ادبیات نظر میده؟
برای منتقد و داور ۲۱ ساله رگ گردنی میشید؟! کاش
ممنونیم که بالاخره یکی پیدا شده و واقعیتها را درباره ی این چندنفر بیان می کنه.
امشب بالاخره راحت می خوابم
تمام جوایز ادبی این کشور دستخوش مافیا و بندبازی شده.من ار منابع موثق بارها شنیدم که آقایان حتی داستانها یا کتابهای شرکت کنندگان را نمی خوانند بلکه خیلی ساده به نفرات از پیش تعیین شده جایزه میدهند!
به عبارتی جوایز ادبی وطنی به فرد تعلق می یابد نه کتاب!
کارکرد جوایز ادبی حذف استعدادهای جدید ادبیست به نفع افرادی که با بده بستان ادبیات را قبضه کردند…